تاریخ آزادی و آزادی خواهی در ایران قدمت طولانی دارد. همواره در طول تاریخ این سرزمین، مبارزان و قهرمانان بسیاری آمده اند تا از فلسفه آزادی دفاع کنند و آزادی را برای مردم به ارمغان آورند، اما با این همه آزادی پیش از دوران مشروطیت مفهوم دیگری داشت و آزادی به مفهوم مدرن آن، به همراه مشروطه خواهی وارد ادبیات سیاسی ایران گردید. در واقع نهصت مشروطیت، نقطه عطفی در تاریخ سیاسی ایران بشمار می رود که توانست اندیشه های مدرن را وارد فضای گفتمان سنتی ایران بکند و ارزش ها و باورهای متفاوتی را طرح نماید. تا پیش از این دوره، مفهوم آزادی تنها از آموزه های دینی نشات می گرفت اما در عصر مشروطه، نگاه روشنفکرانه متاثر از غرب به آزادی مفهوم آن را رشد داد و مفاهیم دیگری نیز بر آن افزود. علاوه بر این، بر خلاف مبارزه های پیش از این دوره- که مبارزات حول محور فرد و قهرمان می چرخید- در این عصر مبارزات و مبارزین بر گرد یک اندیشه گرد هم آمده بودند. در این عصر، مفهوم آزادی حاصل نگاه و تفکر گروهی از روشنفکران و نخبگان بود که به صورت یک جریان مداوم و مستمر ادامه یافت. مبارزه آزادی خواهانه مشروطه، اگرچه همچون دوره های گذشته، استبداد حکومتی را هدف گرفت و آزادی را در مقابل استبداد معنی می کرد، اما توانست آزادی را در یک بستر گفتمانی وارد اندیشه و گفتار ادبیات سیاسی نماید. در این دوره تحدید آزادی، نه تنها حاصل اعمال استبدادی قدرت شمرده می شد بلکه محدود شدن آزادی و حضور استبداد را در نبود قانون و محترم نشمردن آزادی های فردی می دانست. به همین خاطر تدوین قانون و اصلاح ساختار حکومتی در راس برنامه های آزادی خواهان مشروطه قرار گرفت. بر همین اساس هم پیروزی جنبش مشروطیت نه با براندازی سیستم استبدادی، که با تبدیل حکومت استبدادی به حکومت مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی و تصویب نخستین قانون اساسی ایران امکان پذیر می شد. گرچه این نخستین قانون اساسی با 51 ماده، بعد از موفقیت مشروطه خواهان در گرفتن فرمان مشروطیت با عجله تدوین شده بود و در آن ذکری از حقوق ملت و اختیارات دولت- ملت (همان تعیین حدود آزادی های فردی و اجتماعی) نشده بود اما این حقوق در ظرف چند ماه تدوین شد و تحت عنوان متمم قانون اساسی به تصویب مجلس رسید که محمد علی شاه نیز آن را در 14 مهر 1286 به امضا رساند. با امضای این سند، جنبش مشروطه خواهی صاحب قانون اساسی مدونی شد که اصول سیاسی- ساختار سلسله مراتب قدرت- جایگاه و حدود قدرت سیاسی و تعیین حقوق شهروندان را برآورده ساخت.
طبیعی است که حاصل این دست آورد را نمی توان ناشی از دستان یک فرد و یا افکار یک گروه دانست. گرچه ناخشنودی مردم از حکومت قاجار از اوایل پادشاهی ناصرالدین شاه شروع شده بود ولی این نوع ناخشنودی پس زمینه مبارزاتی مردم در حکومت های گذشته نیز بود. آن چه این بار فرق می کرد و لزوم پایان حکومت استبدادی را نیرو می بخشید، آشنایی تدریجی ایرانیان با تحولات جهانی و اندیشه لزوم حکومت قانون بود که توسط روشنفکران و نخبگان در بطن جامعه ترویج گردیده بود. نوشته های روشنفکرانی همچون حاج زین العابدین مراغه ای، طالبوف، آخوند زاده، میرزا ملکم خان، سید جمال اسد آبادی و دیگران توانسته بود زمینه مشروطه خواهی را برای برقراری حکومت قانون و آزادی را فراهم آورد اما با این وجود نباید نادیده انگاشت که مفهوم آزادی در اندیشه مشروطه طلبان- طبق معمول اغلب مفاهیمی که از غرب گرفته می شود- دچار اغتشاش ذهنی و آوارگی بود مخصوصا این که این بار نه تنها روشنفکران که متولیان دینی نیز از آزادی مورد نظر خویش سخن می گفتند. بنابر این، این تنها روشنفکران نبودند که توانستند زمینه را برای مشروطه خواهی آماده کنند بلکه سخنرانی افرادی همچون سید جمال واعظ، ملک المتکلمین و دیگران بود که توانست توده مردم مذهبی را با اندیشه آزادی و مشروطه خواهی آشنا نماید و مفهوم آزادی را در بطن جامعه رواج دهد.
عامل دیگری که در ایجاد این جنبش فراگیر و گروهی نقش داشت، وجود نشریات روشنگری بود. نشریاتی همچون حبل المتین- حکمت- چهره نما- ملانصرالدین و دیگران، که همگی در خارج از ایران منتشر می شدند، در گسترش آزادی خواهی در قالب مفهوم مشروطیت نقش مهمی داشتند.
زمینه بعدی که در این جنبش توانست آزادی خواهی را از قالب یک تفکر و خواسته سنتی به یک گفتمان مدرن در جامعه آن روزی درآورد، انجمن ها بودند که در واقع نقش احزاب کنونی را در آن دوران بازی می کردند. انجمن ها نه تنها آغاز کننده مشارکت های مدنی در ایران بودند بلکه در پیروزی انقلاب مشروطیت و پی ریزی تشکیل احزاب بعدی نقش بسزایی داشتند. با وجودی که انجمن ها در دوره مشروطیت، بر طبق اساسنامه خود، انجمن های سیاسی- ایالتی و ولایتی- صنفی- مذهبی و ادبی بودند ولی همگی آنها درخواست مشارکت سیاسی و اجتماعی داشتند و افکار عمومی را در راستای آزادیخواهی مهیا می کردند.
هدف از ذکر تمامی این عوامل این است که عنوان کنیم، اگر آزادی خواهی در ایران پیشتر از این صرفا استبداد سیاسی را هدف مبارزه خود قرار داده بود، این بار در اثر کارکرد همین عوامل بود که توانست گفتمانی را ایجاد کند که هدف آن از آزادی تنها این نباشد که بتوان با حکومت به بلندترین لحن ها سخن گفت و آن را به باد دشنام گرفت، بلکه این بار آزادی خواهی در قالب مفاهیمی چون آزادی بیان- آزادی زنان- تساوی حقوق اقلیت های دینی و مذهبی و کلا شامل همان مفاهیمی می گردید که از آن امروزه به عنوان حقوق شهروندی تعبیر می کنند، هر چند که در بین حدود و ثغور این آزادی توافقی بین درخواست کنندگان وجود نداشت و مفهوم آزادی از یک آوارگی رنج می برد.
مردم ایران در طول بیش از یک سده مبارزه برای آزادی و آزادی خواهی پس از دوران مشروطیت، اگرچه در دورانی از تاریخ توانسته اند طعم نسبی آزادی را بچشند اما واقعیت این است که تاکنون این مبارزات نتوانسته بستری دائمی و قابل اطمینان برای آزادی فراهم آورد، بنابر این ما پس از بیش از یک قرن هرگز شاهد یک آزادی، دموکراسی مطلوب و آرمانی و حکومت قانونی پایدار نبوده ایم. البته نباید نادیده گرفت که در جریان این مبارزات، این تنها حکومت گران و مردان سیاست نبوده اند که در پی مهار آزادی بودند بلکه فرهنگ استبدادی هنوز حتی از اذهان روشنفکران و نخبگان ما نیز رخت برنبسته است. بنابر این همگی این موارد دست به دست هم داده و تا به امروز، موانعی را بر سر آزادی و آزاد اندیشیدن بوجود آورده اند.
علاوه بر رسوب اندیشه فرهنگ استبدادی در اذهان، همانگونه که ذکر گردید، تشتت در مفهوم آزادی نیز باعث شده که تاکنون تصویر کدر و گاه آلوده ای از آزادی ارائه گردد که همین امر باعث افراط و تفریط هایی در مفهوم آزادی شده است. همین هرج و مرج و بی قاعدگی در مفهوم آزادی، گاه به ذبح آزادی انجامیده و در بهترین حالت آزادی را به قید وثیقه! آزاد نموده است. بنابر این آزادی در بهترین شرایط خود در ایران، صرفا محدود به عرصه سیاست بوده است. زمانی که روشنفکران و نخبگان آزاد بودند تا در مسایل سیاسی اظهار نظر کنند و با حکومت درافتند، از آزادی سخن می راندند. اما اگر مفهوم آزادی از همان ابتدای مشروطیت- که مفهوم آزادی به صورت گفتمان مدرن مطرح شد- حد و مرز دقیقی می یافت و تفسیر شفافی پیدا می کرد شاید در طول یک قرن کنونی، آزادی می توانست به صورت بنیادین در جامعه نهادینه شده تا آزادی خواهان و روشنفکران را در برابر مذهب و دولت قرار ندهد، اما متاسفانه رسوب افکار استبدادی در اندیشه مردم ایران، و دست به دست شدن قدرت سیاسی در طول تاریخ در دو حیطه محدود، همواره سبب تهدید و تحدید آزادی شده است. این تحدید آزادی از همان دوران مشروطیت آغاز گردید و متاسفانه این امر تا به امروز نیز ادامه یافته است.
به عبارتی دیگر، مفهوم آزادی از عصر مشروطیت نتوانست خود را از دست ابهام برهاند، این ابهام در عصر پهلوی و پس از انقلاب اسلامی نیز ادامه یافت. این ابهام در همان ابتدا، مشروطه مشروعه را آفرید و حتی تا به آنجا پیش رفت که آزادی را انکار نمود. به مناسبت روز صدور فرمان مشروطیت | 14 مرداد
شیخ فضل الله نوری در این باره می گوید: «اگر منظور و مقصودتان از مشروطیت اجرای قانون الهی و حفظ احکام اسلام بود، چرا خواستید اساس آن را بر حریت و مساوات قرار دهید در حالی که هر یک از این دو موذی رکن قویم قانون الهی است. قوام اسلام بر عبودیت است نه به آزادی». و در جای دیگر می گوید «اگر از من می شنوید، لفظ آزادی را بردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد».
حریت و مواسات دو اصل مورد مناقشه مشروطه خواهان بود. تساوی همه مردم در برابر قانون (مساوات) و آزادی بیان، اجتماعات و احزاب (حریت) از همان ابتدا تعریف شفافی نیافت و حد و مرز مشخصی پیدا نکرد. گرچه این دو از اصول نظری و اصلی مشروطیت بودند ولی هیچ گاه از جاده تعادل عبور نکردند و تنها باعث گردیدند که در دوره های مختلف، تاریخ ما در گذرگاه های افراط و تفریط شکل بگیرد. از طرف دیگر، این دوگانگی از مفهوم آزادی ناشی از تلاقی اندیشه های مدرن و سنتی بود. اگرچه روشنفکران و نخبگان در آن دوران با اندیشه های مدرن آشنا شدند ولی جامعه هنوز سنت گرا بود.
نخبگان با گفتمان مدرن می خواستند جامعه را از استبداد رهایی بخشند ولی اسلام گرایی سنتی مخالف با این مظاهر مدرنیته بود. گروهی دیگر از روشنفکران نیز سعی در تطبیق اندیشه های مدرن با اندیشه های اسلامی نمودند. همین گفتمان های مختلط به جای این که بتواند به شفاف سازی آزادی کمک کند برعکس مغلطه ای از آزادی را آفرید که به هیچ سرانجامی دست نیافت و هرگز نتوانست به رهایی کامل آزادی بینجامد. آزادی یا در تاریخ ایران ذبح گردید و یا اگر هم آزاد بود، تنها به قید وثیقه می توانست به آوارگی خود ادامه بدهد.
نویسنده: علی حامد ایمان