مترجم: سئودا میرزازاده اصل
کنش سیاسی زنان، مبارزه در برابر استعاره های جنسیتی حاکم بر فضای عمومی
اگرچه انقلاب مصر، با هدف دموکراسی و عدالت اجتماعی به میدان آمد، اما زنان یک مرتبه، متوجه شدند که علیرغم مشارکت گسترده در اعتراضات، از بازنویسی رفراندوم قانون اساسی مصر محروم خواهند شد و همچنین، در کمیته هایی که برای مذاکره با نیروهای نظامی انتخاب شده بودند راه نخواهند یافت. همه این مسائل در حالی به وقوع می پیوست که زنان، در میدان التحریر، مورد آزار و اذیت قرار گرفته و تهدید به تجاوز گروهی می شدند. بدن زنان، پس از پایان رژیم مبارک، منبع اختلافات و بحث و جدل ها شد. تست بکارت دختران، تعرض های جنسی، فتواهایی که تجاوز جنسی به فعالان بی حجاب را تایید کرده و آن را قانونی جلوه می داد؛ از اقدامات خشونت آمیزی بودند که هدفشان به حاشیه راندن زنان از عرصه سیاست و براندازی زندگی دموکراتیک در این کشور بود.
در ادامه، به این موضوع می پردازیم که چگونه در چارچوب جنسیتی، بدن زنان، در تعریف مجدد سلطه دولت بر فضا و کنش سیاسی، ایفای نقش می کنند. سوالی که در این مقاله در صدد پاسخگویی بر آن هستیم این است که چگونه بدنهای جنسیتی شده در فضاهای عمومی وارد عمل می شوند تا ساختار پیچیده ای که از کنش سیاسی، سیاست مردانه، ایدئولوژی مذهبی و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی تشکیل شده است را دوباره کنار هم قرار داده و از نو بسازند. این عوامل به نوبه خود بدن و شخص را تشکیل می دهند. قصد من این است که این فرآیند سیال را با درک ارتباط مبتنی بر جنسیت در دولت های جهان عرب به تصویر کشیده و در مورد چگونگی تحول و تکامل شیوه های شهروندی زنان در منطقه توضیح دهم. با تمرکز بر تحولات کشور مصر، استدلال می کنیم که شهروندی زنان پس از بهار عربی به طور مداوم از طریق فرآیندهای پر آشوب در پی یک انقلاب و پس از یک دولت اسلامی و تحت رژیم نظامی کنونی بازسازی می شود.
واضح و روشن است که قیام مصر، مشارکت زنان در عرصه عمومی را به سطح دیگری ارتقا داد. هزاران هزار زن در میدان تحریر تظاهرات کردند – بنا به گفته شاهدان عینی، تعداد آنها 50 درصد از معترضان را تشکیل می داد. آنها با وجود آزار و اذیت بی امان حاکمیت، به تظاهرات خود ادامه دادند و نقض حقوق بشری که علیه آن ها در حال انجام بود را گزارش کردند. این موارد نشانگر مبارزه ای با هدف تعیین مفهوم و تعریف بدن زنان به عنوان تعیین گران فضای عمومی و همچنین، به کارگیری آن، به عنوان مجاری قدرت دولتی و کنترل مذهبی است. در نهایت، جنسیت به ابزاری اساسی تبدیل می شود که نوع فضای شهری مورد نظر دولت را تعریف می کند.
در حالی که معترضان، طیف گسترده ای از خشونت و سرکوب وحشیانه را در جریان حوادث قیام 25 ژانویه تجربه کردند، سمیرا ابراهیم (زن 25 ساله معترض) و حداقل 17 زن دیگر در معرض نوع دیگری از خشونت قرار گفتند که نظامیان به آن «آزمایش باکرگی» می گفتند. (کشفات العذریه). این شکل از حمله که مختص «دخترانی بود که…» به گفته یک ژنرال نظامی شورای عالی نیروهای مسلح (SCAF) (فلیشمن 2012)، «مثل دختران سرزمین ما نبودند» باعث شد سمیرا ابراهیم مرگ را جایگزین بهتری نسبت به آن ببیند. او می گوید که گویی بدنش، در طول یک کابوس خشونت، به ابزاری برای اعمال شرم و تحقیر تبدیل شده است. (دیده بان حقوق بشر 2011). ژنرال ناشناس SCAF «تست باکرگی» را به عنوان یک «اقدام پیشگیرانه» برای محافظت از پرسنل نظامی در برابر اتهامات تجاوز جنسی توسط دختران دستگیر شده توجیه کرد. در همین حال، سمیرا و 17 زن معترض جوان دیگر، از دست دادن تمامیت جسمانی خویش را به عنوان شهروند تجربه کردند. (تمامیت جسمانی، مصونیت فیزیکی جسم است و بر اهمیت خودمختاری شخصی و حق تعیین سرنوشت انسانها بر بدن خود، تأکید دارد. در زمینه حقوق بشر، نقض تمامیت جسمانی فردی دیگر، تعرض و تخلف غیراخلاقی بهشمار میآید و احتمالاً جرم تلقی میشود) سمیرا ابراهیم علیه افسری که آزمایش باکرگی او را انجام داده بود شکایت کرد و با این اقدام خویش، توانست توجه افراد و سازمان های کثیری را به وضعیت اسفبار زنان معترض و نقشی که SCAF در آزار جسمی و روانی فعالان در قیام التحریر ایفا کرده بود، جلب کند. سمیرا ابراهیم در این نبرد قانونی شکست خورد، اما در دسامبر همان سال موفق شد آیین دادرسی مبنی بر تهدید و تعرض را در زندان های نظامی ممنوع کند (الجزیره 2011).
مورد سمیرا ابراهیم، موضوع مشترکی را در گفتمان های سلطه مردانه تداعی می کند که به موجب آن، ایدئولوژی های جنسیتی حاکم بر فضای عمومی را منطقی و عقلانی جلوه می دهد.[1] در این روایت ها، بدن زنان به روابط بیولوژیکی تقلیل داده می شود که آنها را محدود به تولید مثل و خانهداری می نماید، به عبارتی، زنان را به خانه محدود کرده و آن ها را از حوزه سیاست به حاشیه می رانند. بدن های زنانه ای که این ایده آل های هنجاری را به چالش می کشند، در گزاره های منفی تعیین هویت می شوند و با گفتمان هایی احاطه می شوند که اقدامات تنبیهی علیه آن ها را مجاز می بینند. آزمایش باکرگی بعنوان دادرسی مبنی بر تعرض یکی از روش هایی است که برای به حاشیه راندن زنان طراحی شده است. با این حال، خشونت محض بر بدن زنانی که جرأت تجاوز به عرصه عمومی یا سیاسی را دارند، نیز موضوع مناقشات زیادی پیرامون خیزش های اخیر کشور های عربی بوده است. ضرب و شتم هولناک یک زن معترض که در حین یورش نظامیان بر روی آسفالت میدان تحریر افتاده بود و سربازان با چکمه های سنگین خود بر روی او می کوفتند، یکی از این نمونه هاست. در حالی که سربازان او را با لگد کتک می زدند، لباس او پاره شده و مشخص شد که در زیر لباس مشکی خود سوتین آبی به تن کرده است. این حادثه به او لقب 《دختری با سوتین آبی》 را داد. رسانه های دولتی تلاش کردند تا با مقصر دانستن زن جوان و جرم انگاری درمورد مقاصد او، آنچه را که شاهد نقض حقوق بشر ارتش بود، توجیه کنند. با این حال، تصویر بدن برهنه «دختری با سوتین آبی» همچنان مظهر تلاش یک دولت استبدادی برای خنثی کردن مقاومت محلی بود، نه صرفاً از طریق خشونت فیزیکی، بلکه از طریق دستکاری استعاره های جنسیتی مردسالارانه از کلماتی همچون جنسیت و شرافت.
خشونت – صرف نظر از اینکه چقدر وحشیانه باشد – یک بار دیگر با پرونده سازی برای زنان با عباراتی تحقیرآمیز که پاکی و عفت آن ها را زیر سوال می برد توجیه شد. بنابراین عفت و پاکی به عنوان پیش نیاز حضور زنان در عرصه عمومی تلقی می شد. آن وقت چه اتفاقی می افتد اگر زنان این ویژگی ها را عینیت بخشیده و در عین حال مشارکت سیاسی داشته باشند؟ دولت چگونه برای این بدن ها پرونده سازی خواهد کرد؟ بدن هایی که قدرت دولت را از درون خط قرمزهای آن، برای به دست آوردن ملزومات حضور در عرصه عمومی به چالش میکشند. دانشجویان دختر (حرایر) سازمان اخوان المسلمین که در تظاهرات اکتبر 2013 در اسکندریه شرکت کردند، این گفتمان جنسیتی را مورد آزمایش قرار دادند. یک روز در ساعت 7 صبح ، 21 زن – که 14 نفر از آنها در محدوده سنی 15 تا 17 سال قرار داشتند – برای اعتراض به برکناری محمد مرسی، رئیس جمهور MB و زندانی شدن او توسط ارتش، تظاهرات کردند [2] آنها دستگیر شده و بلافاصله در دادگاه اسکندریه به دلیل ایجاد آشوب وخشونت محاکمه شدند.
گفتمان دولتی و نظامی برای به چالش کشیدن معترضان زن، زنان معترض در جریان اعتراضات را بی عفت تعریف کرده و بدنام خواند، اما این حرائر جوان دستگیر شده با مبنای اصول گفتمان دولتی مخالفت کردند. آن ها پشت میله های زندان در دادگاه اسکندریه با لباس های یکنواخت سفید و روسری های سفید رنگی که موهایشان را پوشانده بود، ایستاده بودند. جوانی، پاکی و معصومیت در چهره های مضطربی که از پشت میله ها نگاه می کردند و منتظر حکم شان بودند، برجسته تر نمایان می شد. روزنامه ها آن ها را «دوشیزه» (باکره) می خواندند، و در مدت کوتاهی، محاکمه و مراحل بعدی دادرسی آن ها را با عنوان «محاکمه باکره ها» شناخته شد. اخوان المسلمین کمپینی در شبکه های اجتماعی راه اندازی کرد که عفت و پاکی آن دختران را تایید کرده و اتهامات دادگاه را در جهت بی گناهی اعضای جوانتر خود به چالش کشید. محاکمه باکره ها، موفق شد افکار عمومی را برای مدتی طولانی با وجود موج خشم اخیر نسبت به سازمان ها، تحریک کند. هسته اصلی این گفتگوها، بدن های این دانشجویان جوان بود که در مقابل دوربین، مردم و دولت ایستاده بودند و با ادعای پاکی و تقوایی که از ان خودشان بود و نه هژمونی دولتی، پیام های هژمونیک کنترل دولت را واژگون ساختند. آنها در دسامبر همان سال از زندان آزاد شدند.
محور اصلی نظریه فمینیستی، ساختار اجتماعی بدن زن را بهعنوان اثری از گفتمان و نه یک موجود مادی پیشگفتمانی، مورد مناقشه قرار می دهد (باتلر 1998). بدن زنان اغلب به مثانه ابزار مقاومتی هستند که اصول کنترل اجتماعی در برابر مقاومت را از نو بازنویسی می کنند (بوردو 2003). در این راستا، می توان استدلال کرد که تغییر یک نظم اجتماعی به معنای باز ساختن بدن در شرایطی است که خارج از اشکال هژمونیک ترکیب بدنی قرار دارند. تجسم و بازبینی فضا های جدید و ایجاد گفتمان های تازه حول محور بدن، ممکن است، طبق نظر بوردو، شروع به ایجاد شکاف در یک سیستم قدرت غیر قابل نفوذ نماید. دافنه بروکس (2006) از این شکاف ها در پرفورمنس عمومی به عنوان «طغیان بدن» یاد می کند. بروکس در مورد بدن هنرمندان سیاه پوست در قرن نوزدهم بیان می کند که چگونه بازیگران، خوانندگان و فعالان سیاه پوست در ایالات متحده مفاهیم سلطه جویانه سیاه پوستی را در جمعیت های فرا آتلانتیک «آشنایی زدایی» کردند. او استدلال می کند که اجرای آن ها یک ضد گفتمان قدرتمند برای روایت های مسلط بر روابط نژاد و جنسیت ایجاد کرد. از طریق ژست و گفتار و همچنین ابزارها و فناوری های بصری، بدن قادر است ساختارهای متعارف نژادی و جنسیتی را مخدوش ساخته و در هم شکند.
حوزه عمومی، بدن زنان نه تنها تحت نظارت و دستور العمل های «نگاه مردانه» قرار دارد، بلکه از طریق قدرت دولتی و اقتدار مذهبی نیز نظارت می شود. چنین نظارتی تضمین کننده این امر است که مردانگی حوزه عمومی از هرج و مرج بالقوه ای که توسط مفاهیم غیر مردانه متخلف ایجاد می شود، محافظت می گردد و بهعنوان یک نمایش، بدن ناسازگار زنان با الزامات حوزه عمومی قانونمند میشوند.
امروزه در مصر، معترض انقلابی همانند سایرین است. از یک سو، انسان های متمدن – منطقی، مدرن، مترقی و مطیع – به حکومتی قدرتمند و مسلط که به دنبال استقرار نظم بر هرج و مرج است، «آری» می گویند. از سوی دیگر، انسان های متخلف – خارج از کنترل و فاقد عقلانیت و تمدن – به طور فزاینده ای بیگانه گشته، طرد شده و بی آبرو می گردند. در این ساختار دوگانه از سوژه های انسانی که بدن قانونمند در مقابل بدن غیر قانونمند به تصویر کشیده می شود، یک استراتژی کلیدی برای کنترل جمعیت ، به ویژه کنترل بدن و کالبدهای غیر مردانه نهفته است.
این موارد – هر چند که در بالا به اختصار مورد بحث قرار گرفت – نشان دهنده این است که چگونه بدن زنان به فضایی برای رقابت تبدیل می شود که در آن نبردها بر سر اصالت، تسلط فرهنگی و کنترل سیاسی صورت می گیرد. در حالی که بدن زنان از طریق گفتمان های مردسالاری، اسلام گرایی و سیاست دولتی قانونمند می شود، در میان آنها، مخالفت و انقلاب نیز در جریان است. اسلام گراها، لیبرال ها و گروه های طرفدار حکومت، با دیدن بدن زنان به عنوان ابزاری برای اهداف سیاسی خود، همگی بر سر تعریف بدن زنان به عنوان متخلف، بی قانون و بی ضابطه، یا وارسته و پاک به تناسب برنامه های خود با یکدیگر رقابت کرده اند. علیرغم این بازنماییهای هژمونیک، روایت های جنسیتی در شکل دادن به یک گفتمان متضاد پیش می روند که شاید بتوانند بدن زن را در فضاهای عمومی به شکلی دیگر متصور شوند.
شرین حافظ دانشیار گروه مطالعات جنسیتی در دانشگاه کالیفرنیا، ریورساید است. او نویسنده کتاب «اسلامی از آن خود: بازنگری در دین و سکولاریسم در جنبشهای اسلامی زنان» (انتشارات دانشگاه نیویورک، 2011) و «مناسبات توانمندسازی: فعالان زن اسلامی در مصر» (انتشارات دانشگاه آمریکایی، 2003) است. ).