مترجم: سئودا میرزازاده اصل
منبع: The Guardian
سقف های شیشه ای1 و برج های فالیک2… خیابان های عجیب و کوچه های تاریک… نام تمامی جاده ها و مجسمه ها مربوط به مردان است. می توان گفت که چه فیزیکی و چه استعاری، شهر مملو از عناصری است که قدرت مردانه را یادآور می شوند. و با این حال به ندرت از یک چشم اندازی در شهری به عنوان یک مشارکت کننده فعال در نابرابری جنسیتی صحبت می شود. یک ساختمان، هر چقدر هم که فالیک باشد، در واقع زن ستیز نیست، درست است؟ و مطمئناً نیز یک آسمانخراش مسئول آزار جنسی، شکاف دستمزد یا حتی سقف شیشهای نیست!
گفته می شود، محیط هایی که انسان در اطراف خود می سازد می توانند الگوهای تبعیض مبتنی بر جنسیت را منعکس کنند. تصور شهر و ساختارهای آن به عنوان مکانهای خنثی که در آن روابط اجتماعی پیچیده انسانی به نمایش گذاشته میشود، نادیده گرفتن این واقعیت ساده است که مردم، خود این مکانها را ساختهاند. همانطور که جین دارک جغرافیدان فمینیست گفته است: “گویی شهرهای ما بازتاب کننده اندیشه مردسالاری هستند که با سنگ، آجر، شیشه و بتون نوشته شده باشند.” به عبارت دیگر، شهرها منعکس کننده هنجارهای جوامع سازنده آنها هستند. و تبعیض جنسی یک هنجار ریشه دار است.
در سال 1977، یک شاعر و استاد معماری آمریکایی به نام دولورس هیدن مقاله ای با عنوان جنجالی «اغواگری آسمان خراش، آسمان خراش هتاک» نوشت. هیدن فانتزیهای قدرت مردانه را که در نمای شهری تجسم یافته بود، از هم شکافت. او نوشته بود؛ برج اداری، یکی دیگر از موارد افزوده شده به “مجموعه بناهای تاریخی فالیک – از جمله میله ها، ابلیسک ها، گلدسته ها، ستون ها و برج های دیده بانی” است، جایی که معماران به طور غیر کنایه آمیزی از کلمات «پایه، شفت و نوک» استفاده می کنند.
اگر تبعیض جنسیتی شهر با نمادگرایی معماری شروع میشد و به پایان میرسید، من با کمال میل میتوانستم مقالهای مختصر در مورد این موضوع بنویسم و سپس توجه خود را به موضوعات مبرمتر معطوف کنم. اما ایدههای تاریخی و جاری در بطن جامعه در مورد نقشهای جنسیتی تعریف شده برای مردان و زنان (سازماندهی شده در امتداد یک دوگانگی باریک) در همین شهرهای ما ساخته شده است – و هنوز هم اهمیت دارند. آنها برای من به عنوان یک مادر پراهمیت هستند. آنها برای من به عنوان یک استاد پرمشغله که اغلب خود را در شهرهای عجیب و غریب در حال اندیشیدن به این موضوع که آیا مراجعه به رستوران ها و بارهای محله به تنهایی و در شب ایرادی دارد یا نه؟ اهمیت دارند.از تمامی زنانی که سعی کرده اند کالسکه کودک را به اتوبوس بیاورند، در پارک شیر بدهند یا شب برای دویدن بروند بپرسید. این زنان، الساعه و به طور شهودی پیامی را که شهر برای آنان می دهد را درک می کنند: «شهر جای تو نیست.»
با این حال، شهر می تواند مکانی برای آزادی باشد. تحصیل، کار، لذت، سیاست… شهر افق دید ما را گسترده می کند و انتخاب هایی را پیش روی ما می گذارد که اجدادمان هرگز به آن ها دسترسی نداشته اند. شهر،علیرغم خصومتهایش، بزرگترین امید ما برای تغییرات بنیادی و رادیکال است. این همان پارادوکسی است که مرا به نگارش یک کتاب سوق داد، نه یک انشای دبیرستانی. شهر فمینیستی: ادعای اختصاص دادن فضایی برای خود در دنیایی که توسط مردان ساخته شده است.
در طول انقلاب صنعتی، جمعیت شهرهای اروپایی و بسیاری از مستعمره ها به سرعت افزایش یافت. در این بازه زمانی، وحشت عمومی در مورد چگونگی تغییر هنجارهای جنسیتی شدت گرفت. خیابانهای شلوغ و پر ازدحام تهدیدی بودند برای فضاهایی که فاصله طبقاتی را عمیق تر می کردند. همچنین، برای زنان، این خطر را به همراه داشتند که مبادا در اثر تماس فیزیکی و جسمی با کارگران، مهاجران، مردم فقیر و به اصطلاح «دیگران»، دامن خود را آلوده کرده و تقوایشان را از دست بدهند.
با بیشتر شدن فروشگاههای بزرگ و Ladies’ Mile نیویورک (مجموعهای از مغازهها برای افراد مرفه که در پایان قرن نوزدهم ایجاد شد)، فضاهای جدیدی در سطح شهر با هدف تحت کنترل قرار دادن زنان با موقعیت اجتماعی بالا و سفیدپوست ایجاد شد تا از ورود آن ها به قلمرو عمومی نامناسب و آلوده شهری جلوگیری شود. به هر حال، چه چیزی بدتر از این است که یک زن «زنی پابلیک» تلقی شود؟
از طرفی دیگر، طیفی وجود داشتند که در فقر شدید غوطه ور بودند و یا به عنوان کارگران جنسی شناخته می شدند. این افراد نیز به کنترل شدید نیاز داشتند تا مبادا شکستها و سقوطشان دیگران را نیز آلوده کند. زنان شاغل، در فروپاشی خانواده های سنتی و سایر پیامدهای آن مقصر شناخته شدند: از جمله در مورد روی آوردن مردان به قمار و اعتیاد به الکل. حتی فردریش انگلس بیم آن را داشت که زنانی که در بیرون از خانه کار میکنند، اختلال بسیار بزرگی برای جامعه به وجود آورند. چارلز دیکنز پیشنهاد کرد که زنان آلوده را می بایست به مستعمرات تبعید کرد، جایی که موقعیت پایین آنها می توانست به علت متعدد بودن مردان نیازمند به همسر نادیده گرفته شود.
اگر نابهنجاری شهرها تهدیدی برای قشر خاصی از زنان بود و نابهنجاری قشر خاص زنان نیز تهدیدی برای شهرها، حومه شهرها می توانستند راه حل مناسبی ارائه دهند. تبلیغات اولیه برای لندن تیوب، مناطقی مانند گلدرز گرین را به عنوان پناهگاهی نشان می داد که زنان در آن ایمن بوده و با خیالی آسوده مشغول خانه داری و تربیت فرزندان می شدند، در حالی که پدران می توانستند به راحتی از طریق مسیرهای زیرزمینی گسترده به تمام نقاط شهر دسترسی داشته باشند.
برقراری مجدد هنجارهای جنسیتی که در طول جنگ جهانی دچار تغییر شده بود، ضروری تلقی می شد؛ چرا که می بایست سربازان مرد بازگشته از جنگ به طور صد در صدی به مشاغل دسترسی داشتند. چیزی که کمتر مورد توجه واقع می شود مسئله دسترسی پیدا کردن به نوع دیگری از نیروی کار است. نیروی کاری که چندان هم حیاتی نیست. بله… همان زنان بدون دستمزدی که حمایت و کار آنها – علیرغم اینکه مورد قدردانی قرار نمی گرفتند یا حتی به رسمیت شناخته نمی شدند – اقتصاد شهری را حفظ می کرد.
امروزه، در هر حال، تعداد کمی از زنان در طول زندگی خود به صورت تمام وقت مشغول خانه داری هستند و همچنین، تعداد اندکی از مردان می خواهند بعنوان نان آور خانواده شناخته شوند.اما آیا مسئولیت کار و حمایت به طور مساوی بین زن و مرد تقسیم شده است؟ آیا مسئله حقوق و پاداش مجدداًارزیابی شده است؟ آیا شهرهایمان را به گونهای سازماندهی کردهایم که خدمات مشترک زن و مرد را قابل مشاهده و راحت تر سازیم؟
به ندرت. بسیاری از کارها به سادگی به دوش دیگر افراد و زنانی که دستمزد پایین تری دریافت میکنند، منتقل شده است: پرستار کودکان و سالمندان، نظافتچیها – اخیرا نیز مهاجران و رنگین پوستان. جالب است که شرایط نامطمئن شغلی آنها همچنان، مسبب نامرئی بودن کارشان است. به همین سبب نیز، چه در داخل و چه در خارج از خانه کارشان بسیار کم ارزش است.
عواقب این کم ارزش بودن را می توان به عینه با گسترش کووید-19 در شهرها مشاهده کرد. بحران را در خانه هایی که نیاز به خدمات مراقبت های طولانی مدت داشتند در نظر بگیرید. خدمات مراقبت از افراد مسن و معلول در بسیاری از کشورها عمدتاً خصوصی شده و وابسته به نیروهای کار کم دستمزد است. نیرویی که باید با کار در چندین محل معاش خود را تامین کنند و به احتمال زیاد نیز مجبورند تا به وسیله اتوبوسها و متروهای عمومی بین محلاتی که می بایست در طول روز مراجعه کنند، جا به جا شوند. این عامل به سرعت کووید-19 را گسترش داد و آسیب پذیرترین قشر جامعه را در معرض یک بیماری (اغلب) کشنده قرار داد. چرا که، شهرها در انجام وظیفه خود و در اولویت قرار دادن «مراقبت و حمایت» به عنوان یک کالای عمومی شکست خوردهاند. و در نتیجه سالمندان و کارکنان بسیاری را در پاندمی کووید 19 از دست دادیم.
یکی دیگر از پیامدهای مهلک،افزایش جهانی خشونت خانگی است. اکثریت قریب به اتفاق خشونت ها علیه زنان و دختران در سراسر جهان در خانهها صورت می گیرد و قرنطینه آن را تشدید کرده است. عوامل تشدید کننده عبارتند از استرس، فشار مالی، انزوا، و مداخله خانواده، دوستان و همکاران است. زنان از پناه بردن به سرپناه ها وحشت دارند و برای دستیابی به مکانی امن و یا کمک گرفتن معمولا زمان کمی دارند. از سوی دیگر، نه تنها جابهجایی در طول همهگیری کووید 19 تقریباً غیرممکن است، از دست دادن شغل نیز برای بسیاری افراد به معنای عدم توانایی در جابجایی و ترک کردن مکان فعلی است.
البته که این مشکلات را ویروس کرونا ایجاد نکرده است. همهگیری فقط این واقعیت را به رخ کشید که شهرها بستر را برای نادیده گرفته شدن خشونت خانگی فراهم می کردند. البته اینجا نباید خشونت خانگی را به شکل یک مشکل شهری عمیقاً مرتبط با موضوعاتی مانند مسکن، اشتغال، حملونقل، مراقبت از کودکان و البته شکاف دستمزد دانست. در نهایت، مقابله با خشونت خانگی ممکن است به معنای از هم گسیختن هسته خانواده های دگرجنسگرا باشد و همین نیز به معنای ایجاد تغییر عمیق در وضعیت موجود است.
خبر خوب این است که زنان دست روی دست نگذاشته اند تا برنامه ریزان شهری یا سیاستمداران برای حل این مشکلات آستین بالا بزنند. در واقع، زنان بیش از یک قرن است که با دست پری از طراحی های شهری وارد میدان شده اند. در سال 1889، جین آدامز «هال هاوس» را در شیکاگو تأسیس کرد، یک شهرک اجتماعی برای زنان جوان، مجرد و مهاجرانی که به خانه ای امن و احساس اجتماعی نیاز داشتند.
ما نباید فراموش کنیم که جنبش 3Black Lives Matter توسط زنان سیاهپوست راه اندازی شد. اگر اراده شود، برنامه ریزان شهری، معماران و سیاستمداران می توانند ایجاد تغییر کنند. مثلا، در منطقه آسپرن وین، همه خیابانها و فضاهای عمومی به نام زنان نامگذاری شدهاند. در توکیو، قطارها واگن هایی دارند که در زمان های خاصی به زنان، افراد معلول، کودکان و نیازمندان اختصاص داده می شود. در کیگالی، پایتخت رواندا، فروشندگان زن خیابانی با ساختن مینی مارکتهای امن و دائمی که شامل فضایی برای شیردهی نیز می باشد، چشمانداز ایمنی و اقتصادی خود را بهبود بخشیدهاند. در استکهلم، برنامههای برفروبی خیابانهای مسکونی، مدارس، راه های حملونقل عمومی و خطوط دوچرخه در اولویت قرار می گیرد. این اقدامات چنین پیامی را به گوش زنان می رساند: «مشارکت شما مهم است… ایمنی شما مهم است… پویایی شما مهم است.»
وضعیت فعلی فرصتی بی سابقه برای تغییرات حتی بسیار بزرگتر از این را فراهم میکند. یک ایده ممکن از طریق تظاهرات ضد نژادپرستی که سراسر جهان را نیز فراگرفته است به ذهن خطور می کند و آن کمتر کردن بودجه پلیس هاست. می توان بودجه آن را به تهیه مسکن، مراقبت از کودکان و حمل و نقل عمومی منتقل کرد، همه اینها بخشی از زندگی زنان را به طرز چشمگیری بهبود می بخشد، به گونه ای که افزایش تعداد پلیس ها تا به امروز نتوانسته است چنین تغیری را ایجاد کند. حرکت دوم: همه آن افرادی که کارگران ضروری تلقی می شوند باید طوری دستمزد دریافت کنند که گویی زندگی ما به آنها بستگی دارد، واقعا هم همینطور است! سوم: سرمایه گذاری مجدد در حوزه عمومی با ایجاد فضاهای قابل دسترس و بدون مانع و سیستم های حمل و نقل که به همه امکان دسترسی کامل به مزایای زندگی شهری را می دهد.
چهارمین پیشنهاد من (که به هیچ وجه به معنای آخرین پیشنهادم نیست): در استخدام و همکاری، طیف های مختلفی از شهرنشینان را برای زمینههای طراحی شهری برنامهریزی، سیاستگذاری و معماری مد نظر بگیرید. به آن ها گوش بسپارید. همهگیری به ما نشان داده است که در صورت لزوم میتوان جامعه را بهطور بنیادی سازماندهی کرد. بیایید این درس را در ایجاد شهر غیرجنس گرا بیاموزیم.
پانوشت:
glass ceiling: استعارهای است از موانع نامرئی بر سر راه پیشرفت زنان و اقلیتها که معمولاً وجود این موانع را مردان و گروههای در اکثریت انکار میکنند.
Phallic: وابسته به آلت تناسلی مرد، قضیبی، ذکری، وابسته به قضیب پرستی، ذکر پرستانه
Black Lives Matter) یک جنبش اجتماعی بینالمللی است که از جامعه سیاهپوستان آمریکا آغاز شد و برای مقابله با خشونت و نژادپرستی علیه سیاهپوستان فعالیت میکند.[۱] این جنبش به صورت منظم به سازماندهی اعتراضات مردمی به کشته شدن سیاهپوستان به دست نیروهای پلیس و نژادپرستی سازمان یافته در سیستم قضایی و پلیس میپردازد.