چکیده: سلیقه به مثابه قوه ی قضاوت ، در عهد کلاسیک از گفتمان زیبایی شناسی آغاز شد وسپس به عرصه ی حس و شناخت حسی و لذت راه یافت.مامن اصلی سلیقه در فلسفه و زیبایی شناختی است اما در جامعه شناسی و امور مرتبط با داوری و انتخاب نیز جایگاه به سزایی دارد.به این ترتیب با توجه به گستردگی مبحث سلیقه به طور کلی و بررسی آن به صورت خاص در معماری، به دلیل ماهیت میان رشته ای معماری، جای تامل بسیار دراد.معماری از یک سو به سان اثر هنری در وادی حس و زیبایی شناختی قرار می گیرد و از سوی دیگر با توجه به مبنای کارکرد آن، به عرصه ی نقد و داوری و ارزش گذاری راه می یابد.افزون بر این معماری در معرض دید عموم است و سیمای شهر را می سازد؛ پس با پسند عمومی و الگوهای اجتماعی و فردی نیز سروکار دارد.معماری به سان یک اثر هنری می تواند، در زمینه ی حظ بصری و فرم ظاهری، چه در جایگاه ملموس کالبدی و چه در ذهن بیننده به تجربه ی زیبایی شناختی و لذت برسد.معماری، که در دنیای معاصر یکی از عرصه های نمایش و بروز مد در شهرها شده است.در این زمینه جای تامل بسیار دارد.در حقیقت یکی از بحث برانگیزترین نقاط در روند طراحی معماری سلیقه ی مردم است.
واژه ی سلیقه در لغت معادل پسند، طبع، سرشت و به معنای ذوق برای انتخاب یا ترجیح چیزی آمده است.جستجو در ابعاد مختلف معنایی این واژه به حس و توانایی انسان در تشخیص ،فهم،و سنجش زیبایی و زشتی در عالم واقع روزمره و هنر و معماری راه می یابد.تنوع سلیقه و ابعاد مختلف آن نزد انسانها که همگی با تغییر زیبایی و زشتی گره خورده است بر کسی پوشیده نیست،چندان که گاه در بطن یک جامعه میان افرادی که در یک بستر رشد کرده اند به طور کامل سلایق متضادی نمود پیدا می کند.سلیقه امری است دو سویه که می تواند هم زمان هم خصوصی و هم عمومی، هم فردی و هم اجتماعی باشد.انتخاب انسان در هر شرایطی به صورت شخصی یا جمعی نسبت مستقیم با عواملی دارد که سلیقه ی او را شکل می دهند و به مثابه ی قوه ی قضاوت عمل می کنند.گوناگونی سلیقه نزد افراد، در تفاوت میان طبع انسان ها و خواست گاه شناخت حسی آنها در امر زیبا نهفته است، امری که در سده ی هجدهم با عنوان ” استتیک” یا شناخت حسی در حوزه ی فلسفه تثبیت گردید و سپس در طول زمان در عرصه های مختلفی مانند فلسفه ی هنر و جامعه شناسی هنر، قوام یافت.
آیا جایگاه زیبایی در یک بنا بر ماهیت کارکدی آن تفوق دارد؟ این پرسش نمی تواند به صورت مشخص پاسخ آری یا نه داشته باشد و لازم است ابتدا به بررسی تمایز میان معماری و بنا به مثابه ی اثر هنری پرداخت.بنا به مثابه ی یک اثر می تواند در شمار آثار هنری قرار گیرد از سوی دیگر با توجه به این که مبنای ساخته شدن بنا در مقایسه با پدید آمدن اثر هنری فقط کارکدی است،نمی تواند از نظر سلیقه ،حس و زیباشناسی همانند آثار هنری و فهم ، ارزش گذاری و داوری شود.تفاوت بارز دیگر میان هنر و معماری است، به این معنی که معماری از یک سو به علم و از سوی دیگر با توجه خصوصیت حرفه مندی آن به نظام کارفرمایی وابسته است.چرا که معماری حرفه و فنی متکی به دستمزد بوده و معمار برای ساختن بنا ابتدا به کارفرما و دانش متکی به مهارت فنی احتیاج داردسپس مباحث فرم و زیبایی پیش میآید؛ در حالی که هنر فعالیتی آزاد است و فی نفسه به سفارش دهنده نیازی ندارد و به علم و فنون خاصی نیز وابسته نیست.شایان توجه است که در گذشته تا پیش از دوره ی صنعتی شدن در اروپا هنرمند و صنعت گر در یک ردیف قرار داشتند.حتی هنر می تواند به سان یک بازی خوشایند تلقی شود، اگرچه در قید الزامات فنی باشد، اما فن و مهارت معماری در حوزه علم و معرفت قرار می گیرد و بدون دانش کافی در زمینه ی ایستایی و شناخت مصالح، امکان بر پا شدن یک بنا وجود ندارد.(لاکست،1390؛38) بنابراین، سلیقه ی معماری در ماهیت کاربردی آن متفاوت از وجه هنری آن است به دلیل این تفاوت ژرف میان معماری و سایر هنرها ،سلیقه ی معماری به بررسی تفصیلی تری نیاز دارد.
در تعیین بنای مطلوب علاوه بر نظر معماران ،نظر کارفرمایان و کاربران دخیل هستند و انتخاب ها و ترجیح های مختص به خود را دارند.پرسشی که در این جا به وجود می آید این است که مبنای این ترجیح ها یا انتخاب ها چه چیزی است؟ در این جا بحث سلیقه فراتر از لذت بردن یا رضایت داشتن است، زیرا عواملی چون تجربه ی زندگی در بنا، شناخت معماری، تحصیلات و اندیشه نقش دارند که با اخلاق،باورهای دینی، و نگاه های اجتماعی و سیاسی گره خورده است؛ (13: scruten، 1996)ناگفته پیداست،عوامل متعدد دیگری هم بروز می کنند که ترجیح هایی خاص را به وجود می آورند، اما نکته این جا است که در مقایسه با سلیقه از منظرحس زیبایی شناختی، انتخاب به استدلال متکی است.استدلالی که به معیار نیاز دارد و در عرصه ی نقد قرار می گیرد، اما هنوز می توان پرسید:داوری از آن کیست؟
انتخاب، داوری و ارزش گذاری در سلیقه ی معماری،وجهی دوسویه می یابد.از منظر زیبایی شناسی در وادی هنر به حظ بصری و از دید کارکرد به استدلال و عرصه ی نقد متکی است.ترکیب این دو وجه، سلیقه را شکل می دهد و به ترجیح فردی می انجامد.چنین فرایندی برای صاحب نظران یا متخصصان معقول و عملی است اما درک آن برای همه آسان نیست و دشواری های بسیاری دارد.هر روزه در سطح شهر شاهد برپایی بناهایجدیدی هستم که در معرض دید عموم قرار می گیرند.هر یک از این بناها، یا ظاهری فریبنده، سرشار از زیبایی و لذت بصری ، همراه با درونی کارآمد و تسهیل کننده خدمات برای شهروندان نیز می باشد.هر اثر معماری در ذهن بیننده حس ایجاد می کند که با توجه به سلیقه ی وی به داوری می انجامد؛ اما چگونه؟ انتخاب های فردی که شناخت درخوری از معماری ندارد و در حوزه ی زیبایی شناسی هم دارای آگاهی محدودی است، بر چه مبنایی نیز می باشد؟ آیا دچار سردرگمی نمی شود؟ به بیانی دیگر سلیقه ی او با توجه به گوناگونی نمونه ها و نداشتن معیارهای کافی برای داوری و برگزیدن مطلوب خود چگونه عمل می کند؟بناها در معرض دید همه ی افراد جامعه هستند .هر انتخابی در بوته ی نظر دادن اجتماعی قرار می گیرد.معیارهای هر فردی در انواع جمع ها مانند خانواده، همکاران، صاحب نظران و متخصصان به بحث و تبادل نظر گذاشته می شود.اقشار و لایه های اجتماعی نیزدر باب معماری تلقی متفاوتی دارند.اما چگونه؟ افراد یک جامعه بر چه مبنایی گزینش می کنند؟ هنگامی که فردی بر اساس معیارها یا پسند شخصی تمام یا بخش هایی از یک بنا را مطلوب میپندارد، سایر افراد در خصوص سلیقه ی او، چه موافق و چه مخالف، به چه می اندیشند.این امر برای عموم مردم حائز اهمیت است که دیگران در مورد او چه خواهند گفت؟ بنابراین آیا راهی وجود دارد که افراد یک جامعه انتخابی داشته باشند که هم پسند شخصی آن ها باشد و هم مورد تایید دیگران؟ یا سلیقه می تواند هم فردی باشد و هم جمعی؟
گفتمان سلیقه در مباحث اجتماعی در نظریه های معروف به “حس اخلاقی” در مقابل “لذت پرستی” قابل جست و جو است؛ لذت پرستی مضمونی کهن تلقی می شود که به عنوان مانعی در راه رسیدن به یکزندگی فضیلت محور و پسندیده مطرح بوده که درمباحث مدرن معانی جدید وسیعی پیدا کرده است؛ (گرونو، 8:1392) فرهنگ کهن تر شخصیت، که بر فضایل اخلاقی تاکید داشت، جای خود را به فرهنگ جدید شخصیتی داده است که بر دوست داشتنی بودن و تحسین شدن تاکید می کند.(همان؛8،به نقل از ساسمن 22:1984) در این جا مبحث هنجارها یا معیارهای اجتماعی به میان می آید که هر گونه تخطی از آن یا ناهنجار به شمار می رود ی ناشایست و با مقوله ی مصرف در ارتباط است.به این ترتیب که شیوه های مختلف استفاده ی مردم از کالاها برای ایجاد پیوند یا تمایز های اجتماعی ، به معنای استفاده از یک کالا برای کسب ارزش های هویتی یا نمادین در جامعه است؛ امروزه مردم با پیام های رفتاری خود و کالاهایی که بر میگزینند ، در اصل خود را به نمایش گذاشته و تعریف می کنند.بدین ترتیب افراد با مدیریت ظاهر خود ، هویت جدیدی را برای خودخلق و سپس حفظ می کنند.(همان به نقل از آلن وارد878: 1994) به بیان دیگر استفاده از کالا برای نمایش هویت اجتماعی و ایجاد تمایز بین خود و دیگران در مباحث جامعه شناختی مصرف جای می یابند.در جامعه ی مدرن و معاصر سلیقه به عنوان بهترین وسیله برای نمایش تمایزهای اجتماعی شناخته می شود که نسبت مستقیم با مد دارد.به زعم بوردیو، سلیقه مبنای تمامی دارایی های انسان است و با تمام معنایی که انسان برای دیگران دارد و با آن خودش را طبقه بنذی می کند و دیگران او را طبقه بندی می کنند سر و کار دارد (همان به نقل از بوردیو 56؛1984).گسترده شدن این موضوع در مباحث جامعه شناختی به اجتماع های سلیقه مند و نقش آن ها در جامعه می پردازد که ” مد” نماد صورت بندی اجتماعی اجتماعی به معنای کامل است.در واقع فهم شکل گیری سلیقه در معماری هنگام پیروی از مد در ارتباط با تمایل افراد به تعلق به طبقه ی خاص اجتماعی است که معماری نظیر گرایش موسوم به کلاسیک نظیر آنچه در تهران، بسیاری از کلان شهر هاو … در پی دارد.
کلام آخر: معماری ابعاد گسترده ای دارد و نزد مردم معنای گوناگونی پیدا می کند که به خودی خود ذاتی پدید نیامده و به طور کل از زنجیره یتجربه های زندگی مبتنی بر روابط و داده های اجتماعی شکل گرفته اند.