آصف بیات، استاد مطالعات جهانی و فراملی در گروه جامعه شناسی دانشگاه ایلینویز، اوربانا-شامپین است.
او در کتاب جدید خود «انقلاب بدون انقلابیون: معنا بخشیدن به بهار عربی» (انتشارات دانشگاه استنفورد، 2017) از انقلابها و ایدههای انقلابی، جایگاه مردم عادی در تحولات اجتماعی و آنچه میتوانیم از «لحظه تحریر» بیاموزیم صحبت میکند.
عنوان کتاب جدید شما «جنبش بدون معترضان» است. می توانید منظورتان را از این موضوع توضیح دهید؟
پاسخ: منظور از «انقلاب بدون انقلابیون» انقلاب هایی است که فاقد هرگونه اندیشه انقلابی هستند. انقلابهایی که از جهت اتحاد و همبستگی بسیار تماشایی بودند و اعتراضات فوقالعاده ای رقم زدند. آنها از نظر تاکتیک های گردهمایی و آمادگی برای تظاهرات خیابانی، کاملاً قابل توجه بودند – اینکه چگونه بسیج می شوند، مقاومت می کنند و نهایتا موفق می شوند مردم را به کف خیابان فراخوانند. در مورد مصر، میدان تحریر به یک فضای جهانی بدل گردید و الگویی برای جنبشهای دیگر جهان شد که در حدود 5000 شهر در سراسر جهان ظهور پیدا کردند. اما این انقلاب، از نظر ایجاد تغییر و حتی داشتن دیدگاهی برای تغییر و اینکه چگونه قدرت را از دست صاحبان قدرت باز خواهد گرفت، از نظر من بسیار نواقص داشت. البته، شاید باشند کسانی که استدلال کنند که چشم انداز ممکن است به طور خودجوش در فرآیند اعتراضات ظاهر شود. اما این امر بدیهی نیست. ممکن است ظاهر شود و همان اندازه احتمال دارد که هیچگاه چشم اندازی بوجود نیاید. این مورد برای من قانع کننده نیست. به نظر من، برخی از ایدهها ممکن است در طول فرآیند اعتراض ظاهر شوند، اما حمایت و پشتیبانی از یکجریان، می بایست با تفکر عمیق و تجزیه و تحلیل صورت گیرد.
معترضباید ایده های محکمی در مورد آنچه روز بعد از آزادی اتفاق می افتد داشته باشد. به عنوان مثال، آنچه در خود میدان تحریر اتفاق افتاد برای برخی ناظران بیرونی معنایی جز «آینده در حال» نداشت. به عبارت دیگر، به عنوان فضایی دموکراتیک تلقی میشد که توسط مردم اداره میشود، چیزی شبیه به آنچه هانا آرنت آن را «پلیس یونانی» مینامید که در آن مردم امور خود را به صورت دموکراتیک اداره میکردند، بدون اینکه یک قدرت مستقل بر آنها ریاست کند. این ایده بسیار جالبی است که افرادی مانند آلن بدیو، اسلاوی ژیژک و دیگران را مسحور خود کرده است. اما من فکر می کنم که جریان میدان تحریر در عین اینکه بسیار دیدنی و الهام بخش شد، استثنایی و ناپایدار نیز بود. میدان تحریر، لحظه حیرت انگیزی در روند طولانی انقلاب بود، که در اکثر انقلاب های بزرگ اتفاق میافتد، زمانی که رویههایی پدیدار میشوند که بین واقعیت و جهان غیر واقع، بین حقیقت و اتوپیا حرکت میکنند. اما سوال مهمی پیش می آید و آن این که فردای کنارهگیری دیکتاتور چه اتفاقی خواهد افتاد؟ وقتی مردم به خانههایشان میروند تا نیازهای روزانهشان به نان، شغل، امنیت و زندگی عادی را تامین کنند چه چیزی در انتظارشان خواهد بود؟ فرد باید چشم انداز قابل قبولی در مورد آنچه در فردای آزادی اتفاق می افتد داشته باشد. چگونه می خواهیم یک الگوی دموکراتیک تماشایی برای مردم التحریر، مردم جامعه و ایالت و یا حتی الگویی در سطح ملی بسازیم؟ چالش همین است! البته تنها قیام های عربی نبودند که نتوانستند به این سؤالات پاسخ دهند. اگر جنبشهای اجتماعی دیگر در سراسر جهان در سال 2011 [مانند جنبش اشغال] را زیر ذره بین ببریم، از نظر موقعیتی همچون عدم وجود یک چشم انداز آلترناتیو و جایگزین خاص مانند انقلابهای قبلی، بسیار شبیه هستند. تنها چیزی که در اینجا می توان گفت این است که وقتی یک جنبش انقلابی به ثمر می رسد، داشتن ایده هایی در مورد چگونگی کارکرد قدرت، نحوه برخورد با آن، چگونگی تغییر آن و چگونگی برقراری روابط جدید قدرت به سمت نظمی عادلانه تر، برابری طلبانه و فراگیرتر، بسیار حائز اهمیت است اما اگر از این هم فراتر برویم، نه تنها میتوانیم به این فکر کنیم که چگونه با مسئله قدرت مقابله کنیم، بلکه همچنین میتوانیم در جنبشهای خود با مسئله مالکیت مقابله کنیم.
من می خواهم در اینجا بر یک تفاوت اساسی تأکید کنم: فعالان بهار عربی به نوعی قلمرو سیاست را از حوزه اقتصاد جدا کردند، گویی این دو، حوزه هایی مجزا هستند. در واقع، آنها به جز دعوت به «عدالت اجتماعی»، چیز زیادی در مورد روابط اقتصادی انجام ندادند یا حتی به زبان هم نیاوردند. اما لازم است بپرسیم منظور ایشان از «عدالت اجتماعی» چیست و آیا تضمینی از سوی نهادها برای آن داشته اند؟ آنها چگونه پیشنهاد اجرای عدالت اجتماعی را دادند یا این که صرفا دروغ سرهم کردند؟ دروغ ها و حرف های بی ارزشی که ناشی از واکنش به نابرابری ها و محرومیت های وحشتناکی بود که نئولیبرالیسم اقتصادی بر سر مردم عادی آورده بود؟ برنامه شان برای برطرف کردن این محرومیت ها چه بود؟
بخوانید: سیاست های جنسیتی شده در انقلاب مصر
جنبش بدون معترضان، مصاحبه با آصف بیات : چه تفاوتی بین انقلاب های دهه 1970 و قبل از آن، مانند ایران، گواتمالا و کوبا و بهار عربی می بینید؟
نکته کلیدی برای توضیح دادن درمورد تفاوت ها، رخ دادن این انقلاب ها در زمان های مختلف ایدئولوژیکی است. بدیهی است که انقلاب های دهه 1970 در زمانی اتفاق می افتاد که جنگ سرد در اوج خود قرار داشت، بنابراین جهان بین اتحاد جماهیر شوروی و متحدانش، جهان سوسیالیستی، از یک سو و سپس جهان سرمایه داری از سوی دیگر تقسیم شد. سپس شما جهان سومی داشتید که ایران و نیکاراگوئه بخشی از آن بودند. اما هنوز هم جنبش هایی وجود داشت، مبارزات آزادی بخش و جنبش های اجتماعی که عمدتاً در کشورهای در حال توسعه به سمت ایدئولوژی های رادیکال مانند سوسیالیسم و کمونیسم گرایش داشتند. انقلابهای عربی در زمانی اتفاق افتاد که ایده انقلاب از بین رفته بود. همچنین جنبش های ضد امپریالیستی بسیار قدرتمندی مانند کوبا وجود داشت که بسیاری از گروه های سیاسی در کشورهای در حال توسعه از آن حمایت کردند. برخلاف دوران ایدئولوژیک دهه 1970، بهار عربی در نوعی فاصله پساایدئولوژیک به ثمر نشست. این پیامد سال 1989 بود که انقلابهای ضد کمونیستی در اروپای شرقی پایان ایدئولوژی اپوزیسیون را نشان میداد. بنابراین، با پایان یافتن سوسیالیسم به دنبال انقلابهای اروپای شرقی، ایده انقلاب که تا این حد به سوسیالیسم مرتبط بود به پایان رسید.
فقدان متفکران آوانگارد انقلابی مانند تروتسکی، گوارا، فانون از چه جهاتی بر روند و نتیجه قیامهای عربی تأثیر گذاشت؟
جنبش بدون معترضان، مصاحبه با آصف بیات : انقلابها معمولا بصورت خودجوش و آنی شروع میشوند و همه، از جمله خود قهرمانها یا افرادی همانند لنین را که در کار انقلابسازی هستند، غافلگیر می کنند. اما انقلابها معمولاً با نوعی بیان فکری و توشه مفهومی همراه هستند که تفکر غالب، انتظارات فعالان بهویژه استراتژی انقلاب و چشمانداز تحول را به اطلاع میرساند. این ایده ها به عنوان یک راهنمای کلی در مورد چگونگی پیشبرد انقلاب عمل می کنند. برای مثال، رزا لوکزامبورگ آنچه را که «نظریه» مینامید، وارد پراکسیس انقلابی کرد. افرادی مانند لنین در مورد ماهیت توسعه سرمایه داری در روسیه و ماهیت دولت نوشته بودند. فرانتس فانون مفهومی از انقلاب ضد استعماری را بیان کرد. انقلاب نیکاراگوئه دارای یک مؤلفه فکری بود که از سوسیالیسم دموکراتیک و دیدگاه ساندینو آگاه بود. در مورد انقلاب های 2010، به نظر من هیچ گونه بیان فکری مردمی وجود نداشت. دیدگاههای جایگزین برای نهادها یا روابط اقتصادی موجود در رژیمهای فعلی وجود نداشت. به نظر می رسید آنچه قهرمانان داستان می خواستند این بود که این مستبدان مانند مبارک، بن علی یا صالح حذف شوند. اما بعد از آن چه اتفاقی خواهد افتاد؟ احتمالاً آنها حاکمیت قانون را متصور بودند. اما پس از آن، چگونه به آن دست خواهید یافت. چگونه می خواهید آنها را جایگزین کنید؟ به عبارت دیگر، سؤال این بود که چگونه می توان با چه ابزار و منابعی قدرت را از دست رژیم های مستقر گرفت؟ البته آنها قدرت خیابانی و اراده مردمی داشتند و این بسیار اهمیت دارد. در اینجا امید این است که رژیم ها مجبور به تسلیم شوند. حتی اگر آنها مجبور به تسلیم شوند، نظم جدید مستلزم کاوش، تحلیل، تخیل و سازماندهی قبلی است.
جنبش بدون معترضان، مصاحبه با آصف بیات : چگونه انقلابهایی به وقوع می پیوندند که به طور پیشفرض رادیکال هستند، اما در عین حال نمیتوانند حتی جهانبینی همان سیستمی را که علیه آن قیام میکنند به چالش بکشند؟
سوال خیلی جالبی است. به گمان من این پارادوکس و تضاد ظاهری به نحوی منعکس کننده تناقض واقعیت ها در این دوران است. در واقع، اولین جمله کتاب اینگونه آغاز می شود: «مردم ممکن است ایده هایی در مورد یک انقلاب داشته باشند و برعکس. زیرا وقوع انقلاب ها ارتباط چندانی با هیچ ایده ای ندارد. انقلابها «به سادگی» اتفاق میافتند… البته «به سادگی» در اینجا داخل گیومه است. انقلاب ها واقعاً به شیوهای بسیار پیچیده اتفاق میافتند. داشتن یا نداشتن ایده درباره انقلاب پیامدهای مهمی برای دارد اما این برای زمانی است که انقلاب واقعاً اتفاق بیفتد. به عبارت دیگر، جنبشهای انقلابی میتوانند به وقوع بپیوندند حتی اگر طبقه سیاسی، مثلاً فعالان مدنی، انقلابی را تصور نکرده باشند. به همین دلیل بود که وقتی جرقه انقلاب در سیدی بوزید و بعداً در میدان تحریر زده شد، انقلابیون و فعالان مجبور شدند بداهه بپردازند. آنها باید با چیزی که هرگز انتظارش را نداشتند کنار می آمدند– با این جمعیت چه کنند و یا اینکه فردا چه خواهد شد؟ آنها باید بداهه پردازی می کردند و این بداهه پردازی کار آسانی نیست. گاها حتی در طول اعتراضات، قهرمانان داستان فکر میکردند «ما احتمالاً برای این کار آماده نیستیم»، «به این فکر نکرده بودیم» و «ما باید در مورد این (انقلاب) فکر میکردیم. اما دیگر خیلی دیر شده بود!
ما جنبشی انقلابی داشتیم که آمد تا دولت موجود را وادار به اصلاح کند. در نهایت، این واقعیت متناقض، نتیجه آن چیزی شد که میتوان آن را «انقلابهای رفرمیستی» یا «انقلاب اصلاحطلب» نامید. این بدان معناست که ما یک جنبش انقلابی داشتیم که آمد تا دولت موجود را وادار به اصلاح کند. این با انقلاب های قبلی متفاوت بود. انقلاب هایی که که در آن انقلابیون یک دولت موقت تشکیل می دادند، یک ارگان قدرت جایگزین که همراه با قدرت خیابانی خود رژیم فعلی را برای کناره گیری از سلطنت وادار میکردند. آنها قدرت حکومتی را به دست می گرفتند و ساختارهای حکومتی جدید، نهادها و روابط اجتماعی جدید را در جامعه ایجاد می کردند. این نوع دگرگونیهای سریع و رادیکال را که در انقلابهای دهه 1970 اتفاق می افتاد، در موارد تونس، مصر یا یمن نمیتوانیم ببینیم.
منبع: اوپن دموکراسی – جنبش بدون معترضان، مصاحبه با آصف بیات
مترجم: سئودا میرزازاده اصل